نویسنده : ADMIN
![]() |
![]() |
لیلا رضایی: حواشی اخیری که برای محسن یگانه اتفاق افتاد این روزها بیش از هر چیز دیگر امان او را بریده است. او این روزها به جای اینکه کار کند، احساس خستگی میکند. از شایعاتی مبنی بر سرقت ملودیهایش و حرفها و حدیثهای اینچنین گرفته تا عدم پرداخت دستمزد نوازندههای کنسرتهایش و دعواها و کشمکشهایی که با دوستانش داشته و... او حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. این گفتوگو قطعا بلندترین و جامعترین گفتوگوی یگانه با رسانه هاست. او پیرامون همه اتفاقات بد و خوب اطرافش صحبت کرده است. جواب همه حاشیههای پیرامونش را که پیشترها دربارهاش سکوت کرده بود داده است. تقریبا از اوایل شروع کارش تا کنون! این گفتوگو شاید نقطه عطفی در زندگی هنری محسن یگانه باشد به همین دلیل خودش خواسته این نکته را یادآور شویم که اگر حوصله ندارید خواندن این گفتوگو را آغاز نکنید اما اگر خواندیدش تا انتها ادامه دهید. ...
- محسن یگانه همواره یکی از خوانندههایی است که اگر هم دنبال حاشیه نباشد، حاشیه دنبال آن است. این روزها هم که این داستانها بیش از همیشه حول و حوش او در جریان است. این حاشیهها از کجا ناشی میشود؟
میتوانم بگویم اتفاقات اخیری که در یک سال گذشته به لحاظ حاشیهای برای من افتاد، اتفاقات خوب و خوشایندی نبود. شاید یک سری از افراد که دور و برم هستند متوجه شده باشند، اصل ماجرا چیست اما خیلی چیزها را خیلیها متوجه نمیشوند. چون اصلا دوست ندارم این قبیل حاشیهها را رسانهای کنم. کار من در قطعات خوب و کنسرت خوب خلاصه میشود. نمیخواهم کارهای عجیب و غریب کنم. من اصلا دنبال حاشیه نبودهام. این شایعات معمولا به چند دلیل برای من پیش میآید و همه زنجیر وار وصل میشوند به یکدیگر! در ۴-۵ سال گذشته یک سری تصمیمها گرفتم که گویا برخی از آنها اشتباه بود. اما تا کی باید درگیر حواشی آن باشم؟ ۴ سال؟
این مدت تاوان بزرگی است برای کسی که در ابتدای کار بیحاشیه شروع کرده است. این مسائل تازه ختم میشود به اینجا که این قدر شاخه شاخه شود که شخصی از اهالی مطبوعات به حاشیههای من اضافه شود. این غیر عادلانه است. حس میکنم به ته خط رسیدهام! ولی کوتاه نمیآیم و سرم را خم نمیکنم.
من از ابتدای کارم، کاری به کار کسی نداشتم، یا توی خانه مشغول کار بودم یا در دفتر و استودیو بودم و توی کامپیوترم. تفریحم فقط همین چیزها بود. آدمی نبودم که بخواهم دائم به خوشگذارانی و مسافرت بگذرانم و همیشه از وقتم برای پیشرفت کارم استفاده کردهام. نه آمدهام کم و کاستی که در کارم بوده را با ضربه زدن به دیگران جبران کنم و نه چیز مشابهی. ولی بعداز اینکه آلبوم «رگ خواب» موفق شد، با تمام ایراداتی که داشت و خودم هم میدانم، دومین آلبوم بود که با موفقیت روبرو میشد چون طبق تصمیمی که خودم گرفته بودم؛ از همان انتشار آلبوم «نفسهای بیهدف» عهد کرده بودم سه آلبوم اولم را با موفقیت تضمین شده وارد بازار کنم. آلبوم «نفسهای بیهدف» واقعا موفق بود در حد خوش. درست است شاید آنچنان منفجر نشد ولی وقتی از قبل و خرد خرد ترکها لو رفته بود و پخش شد هر کدام به اندازه خودش در بازار سرو صدا کرده بود. این آلبوم یک پکیج بود و برای من تبدیل به یک موفقیت شد. همه فکر میکردند چون قبلا غیرمجاز کار میکردم حالا حتما به مشکل بر میخورم اما این طور نشد.
- یعنی شما اصلا به این قبیل مشکلات بر نخوردید؟
نه برنخوردم. چون من کنترل شده کار میکردم. من چه غیر مجاز و چه مجاز، کلا همیشه چارچوب خودم را حفظ میکردم و در آن چارچوب کار میکردم. شاید این چارچوبهای من موازی بودند با قوانینی که در سیستم موسیقی مجاز حاکم است!. شاید یکی دو مورد خارج از این سیستم که حالا چند مورد متناقص هم بوده، به نفعم تمام شد.
- این تناقضها چه چیزهایی بودند؟
میگویند کارهایت چارچوب بیشتری پیدا کردهاند. این فرقی است که من از گذشته تا الان کردهام، حس میکنم ان زمانها به در و دیوار میکوبیدم تا خودم را، تا کارم را به نتیجه برسانم اما حالا متفاوت شده است و در این چارچوب برای خودم برنامه ریزی کردهام تا به هدفی که میخواهم برسم.
آلبوم دوم لو نرفته بود. اما همه میدانستند که هر قطعهای که بیاید، به تنهایی خوب خواهد بود. ولی وقتی یک جا بیاید تبدیل به یک اتفاق خواهد شد. در کل مجموعه رگ خواب با تمامی نقصها و ایراداتی که داشت، و با تمام ضعفها و نقاط مثبتی که داشت، پله عجیبی برای من بود. خیلی چیزهایی که قبلا لمس نکرده بودم را با این آلبوم تجربه کردم. مثلا شاید بشود مقایسه کرد با تفاوتهای یک گوشی خیلی ساده و یک گوشی پر از امکانات. من نه نقطه «آ» را در نظر گرفته بودم و نه نقطه «ب». تنها کاری که کردم این بود که تفاوت این دو نقطه را با هم حس کردم. در واقع این فاصلهها را حس کردم. متوجه شدم که پیش از این چیزهایی را لمس نکرده بودم. لمس نکرده بودم که بتوانم اکثریت مردم را با خودم همراه کنم. آن چیزی برای من مهم است که در بیرون میشنوم، نه اینکه فلان مجله من را به عنوان بهترین خواننده انتخاب کند و نه هیچ چیز دیگری. حتی فروش آلبوم. هیچ چیز برایم ملاک نیست و فقط ان چه که بیرون و در میان مردم میبینم را ملاک قرار میدهم. به تعریفها توجه نمیکنم، به اصل کار توجه میکنم. به اینکه چه کسی کارم را گوش میدهد و چه کسی گوش نمیدهد توجه میکنم و آنجاست که با خودم خیلی عادلانه، شکست و پیروزی خودم را تقسیم میکنم. من منتظر میشوم کار بیرون بیاید و ببینم شنیده میشود یا نه؟ آلبوم دوم این اتفاق برایش افتاد و یک سری افراد به یکباره به سمت من برگشتند به این دلیل که یک نفر پیدا شد که آمد در بازار و با چند تراک بازار را گرفت دست خودش!
قطعه «سوکت» سرو صدا کرد، آلبوم «رگ خواب» سر زبانها افتاد. یک سری هم دیدند و به این فکر کردند که یکی آمده و همین طوری دارد جلو میرود و اصلا نمیایستد و قدمهایش هم همین طور مدام بلندتر میشود. نتوانستند این موضوع را قبول کنند. شاید برای بعضیها قابل درک نبود. الان در موقعیتی هستم که یک عده شاید تحمل دیدنم را نداشته باشند. یک عده هم خودشان نتوانستهاند پیشرفت کنند و به موفقیت من حسادت میکنند. یک عده شاید نخواستهاند شکست خود را تحمل کنند و به موفقیت یک نفر مثل من گیر دادهاند. منی که از همان سالهای اولیه پخش تراکهایم. به مرور زمان و قطعه به قطعه جلو آمدم! نه جلوی کسی رژه رفتم، نه رفتم قایم شدم داد بزنم. من همین جوری بودم و همان جوری که بودم ماندهام. اصلا تغییری نکردم.
اما ماجرا از همان روزها شروع شد. یکی گفت صدایش افکتی است، یکی میگفت مغرور شده است. یکی دیگر میگفت مدیریت خوبی بالای سرم بوده، دیگری انگ رانت فرزند فرزند شهید داشتن را گذاشت کهای کاش نمیگذاشت. بعضی از دوستان مطبوعات که میدانم کارشان عمدی نبوده ولی بعضی دیگر واقعا عمد در کارشان بوده و این یک بیماری است. یکی دوبار هم این بحث باز شده که اصلا دلم نمیخواسته باز شود. به گفته شما شاید یکی وقتی بخواهد رشد کند بیشتر دیده میشود و رویش فوکوس میشود. این هم رفت روی همان نکاتی که دنبال بهانه بودند و میخواستند به عنوان بهانه از ان استفاده کنند. این گونه انگها را به من زدند و گفتند فلانی رانت دارد. در کل شاید بدشانسی من است که بعداز ۲۶ سال که از خیلی از رانتهای این فرزند شهیدی استفاده نکردم و میتوانستم استفاده کنم و فقط انگش را به من زدند. خیلی هم حرف زدن در این مورد حداقل برای خودم جذاب نیست. دیگر واقعا خسته شدم. دیگر بریدم و توانم کم شده است. باز هم ناتوان نیستم و زورم به خیلی چیزها میرسد ولیای کاش،ای کاش،ای کاش، این اتفاقات نمیافتاد و آن وقت آن حضور واقعیام را نشان میدادم.
در حال حاضر مثل کسی میمانم که هزاران مشت خورده و حالا رفته به مسابقه اصلی! این الان زیاد جذاب نیست. شاید اگر راحتتر میامدم اتفاقات دیگری برایم میافتاد. شاید را برای این میگویم که مدام پیش خودم فکر میکنم قرار بوده این ضربهها را بخورم و با شدت بیشتری و با یک علاقه و نفرت و کینه دیگری این طور اکتیو کار کنم و اینرسی بیشتری ایجاد شود و به جلو پرتاب شوم.
- پس چرا حرف نمیزدید و به کسی چیزی نمیگفتید؟
در یک سال گذشته واقعا خسته شدم. خیلی اذیت شدم ولی هرچه میشنیدم سکوت میکردم و ساکت میشدم. به ان فلانیها یک چیز را اضافه کنید و ان اینکه میگفتند یگانه فقط به فکر پول جمع کردن است. در حالی من همیشه تلاش کردم بهترین نوازندهها را با بهترین امکانات جذب گروهم کنم.
- خوب خودتان هم مقصربودید قبول دارید؟
صد در صد الان هر اتفاقی که برایم بیافتد خودم مقصرم. چون من آن فرصت را در اختیار طرف مقابلم قرار دادم که از من سواستفاده کند. ولی خوب یک جاهایی حق و ناحق است. معضل من این است. چند ماه پیش چند میلیون تومان پولم را یک آقایی به سادگی و به زور از من گرفت.
- به چه بهانه و به چه مناسبتی؟
به خاطر قرارداد سال ۸۵ بنده که ایشان در قبال آن تعهدی نکردند و حالا بماند که با ان پول چه کار کرد و... این آقا قرارداد را طوری تنظیم کرده بود که نهایتا در پایان من متضرر شدم. طوری که طی شش ماه او ۱۱۵ میلیون تومان سود کرد و من طی شش ماه شش میلیون نصیبم شد. این یک مثال دیگر که حالا بعداز ۵ سال من را مجبور کنند که پول بدهم.
یک مدیر برنامهای داشتم که قبل از من کسی اسماش را نمیدانست. همه افراد دورو برم را با ایشان آشنا کردم. در حالی که او نه تجربهای داشت در زمینه مدیر برنامگی و نه چیزی! اگر هم چیزی بلد است از روی دست تهیه کنندههایی یاد گرفته که من در مسافرتهایم با آنها کنسرت میدادم. مثالهایی از این دست زیاد است. منی که اصلا صدایم در نمیآید و تا به حال از من گلگی نشنیدهاید، حالا به جایی رسیدهام که این همه گله میکنم. همیشه میگویم هر اتفاق بدی که بیافتد خودم مقصرم.
مثلا فلان خبرنگار بیاید با من مصاحبه کند و بعد آن را ببرد شبکه فلان پخش کند و امضای من را جعل کنند و از این دست کارها! این دوستان به ظاهر مطبوعاتی و به ظاهر مدیر برنامهاند. چرا که تا دیدند من مقداری سکوت کردم و کاری نکردم فلان مطبوعاتی رفت سراغ فلان مدیر برنامه و با هم دست به یکی کردند. من هم مدام میگفتم جواب ابلهان خاموشی است. اما چند وقت پیش یک اسام اس برایم آمد با این مضمون که حرف حق جواب ندارد. با خودم گفتم راست میگوید. چرا نباید حرف بزنم؟ همه مردم در مقابله با چنین مسایلی یا فکر میکنند یا فکر نمیکنند. من چه تضمینی دارم که مردم روی من چه فکری میکنند؟
من سعی میکنم زیاد افتابی نشوم. هر بار که عکسی از من بیرون میآید خودم تمایل چندانی به آن نداشتهام. البته نمیخواهم بگویم این کار، کار درستی است. میدانم که اشتباه هم هست که تا به حال تیزر و ویدیویی ارائه نکردهام. درست است که با وجود همه این کارهایی که نکردم توانستم موفق شوم. ولی من هم یک ادمم با عقاید خاص خودم و این ضعف من است.
برای یک سوپر استار که هنوز هم نشدهام امیدوارم کم کم به آن سمت و سو بروم، خیلی چیزها لازم است که متاسفانه من آنها را رعایت نمیکنم. اگر این اصول نباشد ممکن است یک سری منفعتها را نداشته باشم ولی قرار نیست اگر اینها نباشد من متضرر شوم. این جوری شد که الان دارم ضرر میکنم. در مطبوعات حرف نزدم و ساکت ماندم. یک عده میآمدند و کاری میکردند و آن را در فیس بوک و سایتهای دیگر میگذاشتند و یا اخبارش را در مجله چاپ میکردند و من هیچ جوابی ندادم. چون حقی هم نداشتم جواب بدهم. چه کاری از دستم بر میآید؟ بروم بنشینم توی فیس بوک بیانیه صادر کنم؟ من یک وبلاگ خصوصی دارم که حدود ۲-۳ هزار نفر از طرفدارانم به ان جا میروند و بازدید میکنند. همین و بس!
- ارتباط مستقیم دارید؟
در وبلاگ شما تعداد کامنتها را ببینید. مدام یک سری از آنها دارند تکرار میشوند. من خودم میروم و با آنها صمیمی و ساده حرف میزنم. چون جای دیگری نمیروم. حقی هم ندارم بروم.
- چرا فکر میکنید مستحق این نیستید که تریبونی داشته باید تا حرفهایتان را بزنید؟
من فقط در رسانهها میروم و اخبار را میگیرم. منبع است برای من ولی قرار نیست من چیزی را در ان منتشر کنم. عادتم بوده و شاید هم اشتباه بوده. آنهایی که مینشینند و این مطالب را میخوانند مجبورند یک طرفه به قاضی بروند. چون جایی برای توضیح نیست. به جایی میرسد که دیگر خونم به جوش میآید. نهایتا چند نفر از بچههای مطبوعات زنگ بزنند و خبری بگیرند. وگرنه من خیلی اهل حرف زدن نیستم. من آدمی هستم که اخلاقیات خاص خودم را دارم. اگر شما من را به عنوان یک خواننده قبول دارید و میآیید با من گفتوگو میکنید باید این اخلاقیات را در نظر بگیرید و با آنها کنار بیایید. این را حمل بر خودخواهی من نگذارید.
- و حالا قرار است چه کار کنید؟
الگوریتمها باید عوض شوند. دندانی که درد میکند را میکشم و دور میاندازم. این نوع فکر روی من تاثیر گذاشته است. من تصمیم داشتم قبل از عید آلبومم را به بازار بفرستم ولی حالا منصرف شدهام و تصمیم گرفتهام نباشد. چرا؟ چون با این انرژی منفی که به من دادهاند اصلا نمیتوانم کار کنم. درشان من و مخاطب من نیست که با وجود این همه کاری که کردام و در شرایط سخت زحمت کشیدم، آلبومم این گونه بیرون بیاید و بدون انرژی کار کنم. حالا ۲-۳ ماه دیرتر بیرون بیاید مشکل نیست، اشکالی ندارد. حداقل شاید فرصتی باشد که ماجرا را جبران کند. البته این به این معنا نیست که تحت تاثیر این حاشیهها باشم. من کار خودم را انجام میدهم. این مشکلات تاثیری در روند کاری من نخواهد گذاشت و مطمئن باشید آلبوم سوم من اتفاقهای نویی در عرصه موسیقی پاپ خواهد بود و خودش پاسخ قاطعی به این حاشیه هاست.
- اما با وجود همه کارهایی که کردهاید از همکاری با دیگر خوانندهها نیز دریغ نکردهاید. انها تاثیر منفی بر روی کارتان نداشتهاند؟
یک چیزهایی هست که نمیشود سرسری از آنها گذشت. من با برخی از خوانندهها کار میکنم ولی اصلا دوست ندارم کسی از من بپرسد چرا با فلان خواننده کار میکنی و با فلان خواننده کار نمیکنی؟ من کارهایی دارم که سالها پیش ساختهام و خودم نمیتوانم دیگر آنها را بخوانم. وقتی میبینم که الان کارهایی بیرون میآید که در مقایسه با کارهای من ضعیفند، با خودم میگویم چرا کارهایم را بیرون ندهم. لطفا این قسمت را بنویسید که هیچ کس از من نپرسد چرا با فلانی کار میکنی و...؟ نه که بخواهم از جانب غرور و از این موضع حرف بزنم. محکم حرف زدن با مغرور برخورد کردن خیلی فرق دارد. خیلیها درک این را ندارند. این تفکیک خیلی مهم است که بفهمند کسی محکم حرف میزند نه مغرور!
یک وقتهایی یک سری خبرها از من منتشر میشد و مثلا فلان مجله بر میداشت فلان شایعه یا خبر را در مورد من مینوشت و هفته بعد فلان برنامه شبکه ماهوارهای در مورد من هر چیزی که دلشان میخواست خوب یاد بد، میگفت، چه میتوانستم بکنم؟ خوب هم که بگویند لطف بیخود و بیجا کردهاند. چون معتقدم شاید اصلا من گاهی شایستگی تعارف و تعریف را ندارم. من اصلا حق ندارم اجازه بدهم مخاطبم من را بزرگتر از خودم ببیند و بیشتر از من فکر کند. او میتواند من را هر جور که میخواهد ببیند
وگرنه من همان حبابی میشوم که اگر دست به آن بزنید میترکد. آن وقت است که میگویند این همان کسی بود که این همه ادعا میکرد و... سریع میترکم. به همین دلیل واقعا خسته شدم. جوابهایی برای خیلی چیزها داشتم و نمیگفتم. ولی الان به نقطهای رسیدهام که تصمیم گرفتهام جواب بدهم.
چند روز پیش توهین بزرگی به من شد. به این دلیل میگویم توهین که من اصلا از این دست آدمهایی نیستم که در آهنگسازی، ترانه، تنظیم، روی استیج و.. دروغکی اشک بریزم و دروغکی بخندم. من دروغکی نیستم کلا!
همینی که هستم، هستم. صادقم، به صداقتم نمیشود شک کرد. شاید در نواخت روزگار، گاهی تند بروم و گاهی آرام پیش رفتهام یا شاید قبلا تند بوده و اما الان عوض شده و کند شده است. ولی میتوانم بگویم صادقم. همین! نه اینکه ذاتم عوض شده باشد، یک سری چیزها در من تغییر کرده است.
- از عمده بارز این تغییرات میتوان آشتی کردن با بنیامین را نام برد؟
اتفاقا وقتی من با بنیامین آشتی کردم خیلیها به من گفتند تو که با او دشمن خونی بودی چرا با او آشتی کردی؟ بنیامین حرفی زده بود و من هم واکنش تندی نشان داده بودم. اما من وقتی در کنسرتم دیدم بنیامین نشسته، همان جا عذرخواهی کردم و همه چیز تمام شد و رفت. شب بعد خودم رفتم کنسرت بنیامین. خودش میکروفن را داد و من در کنسرتش خواندم. شاید اصلا اتفاق نیفتاده بود که من در کنسرت کسی بخوانم. نشده بود حتی از روی صندلی در کنسرت کسی قطعهای از خودم بخوانم یا بروم روی سن و کار خودم را اجرا کنم. این یعنی اینکه من خودم هستم و به من دستور نمیرسد که این اتفاق را ایجاد بکن. اتفاقها دارند خودشان میافتند. هرجوری که هستم و همان جوری که هستم اتفاقات دارند میافتند. اگر هم تغییری بوده، مثبت بوده و حرف گوش کنتر شدهام.
- در خصوص کاور کردن قطعات و صحبتهایی که اخیرا در این رابطه شده چه میگویید؟
با این اوصاف که من دارم پیش میروم اصلا بیایند بگویند فلان اهنگم دزدی است. ولی من برایشان جواب دارم. اصلا شمایی که این حرف را میزنید، دلیل و مدرک بیاورید. اگر سند و مدرک آوردید قبول! سر بچرخانید میبینید اینقدر از این دست اتفاقات افتاده و اهنگهای دیگران را کارو کردهاند و اسمی از آهنگساز اصلی آن نبردهاند. شما آلبوم علی لهراسبی را نگاه کنید، جایی که من شاعر و آهنگساز بودهم، نوشتهام شاعر و آهنگساز، جایی که نوشتهام شاعر، شاعر، اگر آهنگی بوده بر اساس قطعهای یونانی نوشتم و.. جایی برای گاف دادن نگذاشتهام که کسی الان بخواهد آنها را بهانه کند. دقیقا اسمم را نوشتهام که من شاعر این آهنگ کاورم و دستمزد شعرم را هم میگیرم. خیلی هم آهنگ زیبا و شنیدنی بوده که در آلبوم علی لهراسبی «سزامه» نام گرفته است. «چشمامو بستم» علی لهراسبی، آهنگی از دسپینا واندی، که خیلی هم قطعه شیرینی است. این اتفاقی است که هر جای دنیا ممکن است بیافتد. اصلا یک موقع خوانندهای آهنگی را فقط برای کاور میآورد و یا خود من به کسی پیشنهاد ان را میدهم. هیچ اشکالی ندارد. که اهنگهای شنیدنی به زبان فارسی شنیده شوند. اگر من کاری را کاور کردهام حتما جلوی آن نوشتهام. من اگر یک درصد دسترسی داشتم به دسپینا واندی یا مدیر برنامهاش حتما از او اجازه میگرفتم. من موقع کار اصول اخلاقی را رعایت میکنم. با وجودی که مرجعی نداریم که مراجعه کنیم به آن، و بگوییم فلان خواننده چنین کاری را کرده است. هنر چیزی نیست که بخواهی با اصول دیگر مقایسهاش کنیم. یک دسترسی میگویم هزارتا دسترسی باید از توی آن در بیاوریم.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: ب